روایت مادرانه از زهراییترین فرمانده؛ خدا، شهید زیر دیپلم نمیخواهد!
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۹۰۳۱۴۲
ارادت بیحدوحصر به حضرت زهرا(س)، عاشقانهترین توصیفی است که مادر از فرزندش دارد، فرزندی که تا جایگاهی فرماندهی گردان در جنگ پیش رفت و در بانه کردستان آسمانی شد؛ با برشهایی از زندگی شهید «محمدرضا تورجیزاده» از شهدای شاخص منطقه ۴ شهرداری اصفهان همراه باشید.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، جنگها هر چقدر هم که طولانی باشند، بالاخره یک روز تمام میشود، مردم به شهرها بر میگردند و خانههایشان را میسازند، مینها را خنثی میکنند و جایش پارک، میدان و فواره میسازند و بالاخره هم یادشان میرود که اینجا روزگاری میدان جنگ بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما یک چیزی هست که هیچ وقت ساخته نمیشود، جای خالیاش را نمیشود با هیچ بنایی، درختی یا فوارهای پر کرد، جای خالی خیلی آدمها است؛ آدمهایی که ردِ غمِ رفتنشان هیچگاه پاک نشد.
نفس عمیقی میکشد به عمق خاطرهها؛ چروک روزگار روی دستهای نحیفش جا خوش کرده و حالا در تلاش است تا در جواب سوالهایم خودش را به تاریخی دور بکشاند، به سالهای دهه ۴۰، به روزهایی که خانواده تورجیزاده صاحب اولین فرزند پسر شده بود: «گرمای تیرماه به اوج خود رسیده بود که چشم انتظاریام برای تولد فرزند چهارم به پایان رسید و صدای گریه محمدرضا در خانهمان پیچید.»
دستش را به سمت عکس کودکی که روی دیوار قرار دارد، میگیرد و میگوید: «همیشه بزرگتر از سنش نشان میداد، چه در رفتار و چه در ظاهر اما یه بچه سر به زیر بود و آروم؛ خیلی آروم، اینقدر که احساس میکردی یه تیکه از آسمون اشتباهی افتاده باشه کنج این زمینِ لاابالی! بزرگ هم که شد همون خودش بود، همه دوستش داشتند از بس دوستداشتنی بود.»
پایش را در یک کفش کرده بود که به جبهه برودانگار در میان هجوم خاطراتی که از جلوی چشمانش رژه میرود، دنبال خاطرات روزی میدود که محمدرضا عزم جبهه رفتن کرده بود، آن هم با صدایی که در تقلا برای نلرزیدن است: «راضی بودم؟ نه؛ رضایت به چنین تصمیمی، کار راحتی نبود، از همان روزهای شروع جنگ پایش را در یک کفش کرده بود که به جبهه برود، اما به او میگفتم باید دیپلمت را بگیری، خدا شهید زیر دیپلم نمیخواهد، دو سالی به همین منوال گذشت تا اینکه امام (ره) فرمودند، برای رفتن نیازی به رضایت پدر و مادر نیست، با این فتوا محمدرضا بال و پر در آورده بود.»
روسریاش را با دست روی سرش محکم میکند و میگوید: «تابستان ۱۳۶۱ روانه دوره آموزشی و بعد هم راهی منطقه شد و در آنجا ماندگار شد؛ پنج سال، کم پیش آمده بود که از جبهه به خانه بیاید و مجروح نباشد، روحش در این بدن خاکی سنگینی میکرد؛ درمانش کامل نشده، دوباره بر میگشت و به دل جبهه میزد، انگار که بند نافش رو با جهاد فی سبیل الله بریده باشند، این آخرها دیگه آروم و قرار نداشت، تا اینکه خبر رسید در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان و در سنگر فرماندهی به شهادت رسیده و به مقامی رسید که آرزوشو داشت.»
مروارید اشک در چشمانش حلقه زده، یاد روزی افتاده است که برای دیدن پیکر غرق به خون محمدرضا شتافته بود: «صبر عجیبی خدا به من داده بود، گریه و شیونی در کار نبود، وقتی پیکرش را آوردند از بازویش خون جاری بود و مانند حضرت زهرا (س) بازویش مجروح بود،. او را به حضرت زهرا (س) قسم دادم که از خدا بخواهد تا جنگ تمام شود، گفتم: مادر جان، ما هر روزمان کربلا شده، هر روز برایمان خبر شهادت یک علیاکبر میآورند، خبر شهادت یک قاسم، خبر شهادت یک عباس.»
نگاهش را بین قاب عکسهای محمدرضا میچرخاند و روی یکی از عکسها متوقف میشود، گفتن از سختترین روز زندگیاش، روزی که پسرش را به سمت خانه ابدی همراهی میکرد، کار راحتی نیست حتی اگر بیش از ۳۶ سال از آن روز گذشته باشد.
«در وصیتنامهاش نوشته بود که پدر و مادرم مرا در قبر بگذارند، یکی از همرزمانش میگفت وقتی سنگر فرماندهی را زدند، خمپاره و ترکش از آسمان میبارید و موج انفجار بسیار بالا بود و شهید را موج گرفته بود و در همان حال نشسته بود و با تسبیح ذکر میگفت.»
با توسل به حضرت زهرا (س) عراقیها تارومار شدندصدای مداحی شهید تورجیزاده در گوشم زنگ برداشته؛ «در بین آن دیوار و در، زهرا صدا میزد پدر، دنبال حیدر میدوید / از پهلویش خون میچکید / زهرای من زهرای من / زهرای من زهرای من»، صدایی که مایه آرامش فرمانده لشکر امام حسین (ع) شده بود و کلید پیروزی؛ همان خاطره معروف که بین رزمندگان اصفهانی دست به دست چرخیده است «در خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچهها پرپر شده بودند، خیلی از آنها مجروح شده بودند، حاجحسین خرازی بیقرار بود اما به رو نمیآورد، خیلیها داشتند باور میکردند اینجا آخرش هست، یک وضعی شده بود عجیب، در این گیر و دار حاجی آمد بیسیمچی را صدا زد، حاجی گفت: هر جور شده با بیسیم محمدرضا تورجیزاده را پیدا کن، فرمانده گردان یا زهرا (س) را پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت آن گفت: تورجیزاده چند خط روضه حضرت زهرا (س) برایم بخوان، تورجیزاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدیم حاجی از هوش رفت!
خدا میداند، نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمان آمدیم، عراقیها را تارومار کرده بودند، با توسل به حضرت زهرا (س) گره کار باز شده بود.»
اینجا روزگاری میدان جنگ بوده استتلفن حاجخانم که تمام میشود، از عشق و علاقه محمدرضا به حضرت زهرا (س) میپرسم، قطره اشکش را به گوشه روسری میگیرد و میگوید: «ارادت بیحدوحصری به بی بی دو عالم داشت، همیشه میگفت برای رفع گرفتاریها به ایشان متوسل شوید، مثل حضرت زهرا (س) هم شهید شد، وصیت کرده بود سربند یا زهرا بر پیشانیاش ببندیم، محمدرضا همیشه با خدا و خاص بود و هیچ اذیت و آزاری نداشت وگرنه تربیت او هم همچون سایر فرزندانم بود، از کودکی و قبل از بلوغ نماز میخواند و روزه میگرفت و احترام زیادی برای من و پدرش قائل بود.»
سوالهایم هنوز تمام نشده، اما دل مادر رفته است پیش فرزند، غصه قصه ۳۶ سال فراق را مرور میکند، چشمهایش روضه بود، چه کسی گفته خاک سرد است و داغها فراموش میشود، حتماً مادر نبوده است، اگر اداره دنیا را دست مادرها داده بودند، هیچ جنگی به پا نمیشد، چراکه جنگها هر چقدر هم که طولانی باشند، بالاخره یک روز تمام میشود، مردم به شهرها بر میگردند و خانههایشان را میسازند، مینها را خنثی میکنند و جایش پارک، میدان و فواره میسازند و بالاخره هم یادشان میرود که اینجا روزگاری میدان جنگ بوده است، اما یک چیزی هست که هیچ وقت ساخته نمیشود، جای خالیاش را نمیشود با هیچ بنایی، درختی یا فوارهای پر کرد، جای خالی خیلی آدمها است…
کد خبر 733083منبع: ایمنا
کلیدواژه: شهید محمدرضا تورجی زاده دفاع مقدس شهید دفاع مقدس حضرت زهرا س فرمانده گردان يا زهرا س لشکر 14 امام حسین ع هر هفته یک منطقه با ایمنا هر هفته با یک منطقه شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق حضرت زهرا تورجی زاده جای خالی زهرای من
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۰۳۱۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت قهرمانی است که رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان است و محمد عسگری در فیلم سینمایی« آسمان غرب» که این روزها روی پرده سینما در حال اکران بوده، به روایت مقطع کوتاهی از زندگی او میپردازد؛ این کارگردان در گفتوگو با ایمنا از عشق به وطن شهید علیاکبر شیرودی میگوید.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از مازندران، این برای چندمین بار است که دیالوگهای طلایی میلاد کیمرام در نقش شهید شیرودی، تماشاگران را سر وجد آورده است «چه جوری وایسم و ببینم، خاکم رو دارند میگیرند، زن و بچه مردم رو میکشند، به ناموسمون دارند، تجاوز میکنند، نمی تونم، الان باید وایسیم و دفاع کنیم.»
جادوی سینما در روایت قهرمانان این بار هم مؤثر افتاده است و همه مجذوب فیلمی شدهاند که به بازخوانی تحولات روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی و نقش آفرینی خلبانان هوانیروز در دفاع از میهن تمرکز دارد.
در دو سه روز ابتدایی پس از حمله نیروهای بعث عراق به خاک ایران، علیاکبر شیرودی به همراه جمع اندکی از همراهانش در نیروی هوایی تن به دستورات بالا نمیدهد و ترجیح میدهد نسبت به آن تمرد کنند! همین تمرد از یک دستور نظامی اما تأثیری شگرف بر ادامه تحولات جنگ میگذارد.
«آسمان غرب» تلاش کرده است تا این چند روز ملتهب را به تصویر در آورد و روایتی از قهرمانی را به تصویر بکشد که جانش را در راه وطن و مردمش فدا کرد و امروز کلمه شهید کنار اسمش نصب شده است.
محمد عسگری، کارگردان این فیلم به دنبال روایت بزرگمردی است که ستاره درخشان جنگهای کردستان نام گرفته بود و به گفته شهید «ولی الله فلاحی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی: «ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکنها را ممکن ساخت».
شهید شیرودی همچون آهنربایی است که آدمها را به خود جذب میکندعسگری در گفتوگو با خبرنگار ایمنا از مازندران درباره انتخاب موضوع فیلمنامهاش که درباره یک مقطع کوتاه از زندگی شهید شیرودی است، میگوید: در یک بخش به لحاظ فنی برای هر کارگردانی جذاب است که در آسمان کارگردانی کند، حالا به واسطه هر چیزی که ممکن است یک هواپیما یا یک بالگرد باشد اما در بخش شخصیت، شیرودی یک شخصیت آهنربا گونهای است که آدم را جذب خودش میکند.
وی میافزاید: بهویژه در این دوره زمانه ما، اینکه یک نفری بهخاطر غیرتی که به وطنش، خاکش، مردمش، ناموسش، خانوادهاش و نظامش و هر آنچه فکر میکنید دارد، در یک موضوعاتی گنجانده میشود که یک آدمی دادخواه و عدالتخواه باشد تا پشت مردمش باشد و این روحیه برای من روحیه جذابی است؛ اینکه وجوه اصلی یک قهرمان را در خود دارد.
کارگردان آسمان غرب با بیان اینکه این دلایل موجب انتخاب این شخصیت شد، ادامه میدهد: زمانی که دیدم سوژه مناسبی است، آن را انتخاب کردم، ضمن اینکه برهه زمانی را که به آن در فیلمنامه پرداختم، به مانند خورشیدی دیدم که به واسطه عمل آنها میدرخشید اما گذر زمان روی آن سایه انداخته بود.
عسگری اضافه میکند: رخداد دراماتیک و حماسه گونهای که در روزهای ابتدای جنگ انجام میدهند و ارتش سازمان درستی نداشت و سپاه تازه داشت، شکل و قوت میگرفت و این ماجرا باعث میشود تا شرایط ویژهای پیدا کند و اینها باعث میشود تا مرا بتواند برای ساخت موضوعی جذب کند که انجام هم شد.
آسمان غرب، نمونهای از تمام آسمان ایران استکارگردان نامی چهلودومین جشنواره فیلم فجر با اشاره به شناختش از شهید شیرودی قبل از آغاز ساخت فیلم میگوید: اطلاعاتم در این مورد شهید، اطلاعات محدودی بود که دیگران هم دارند، اما آنچه در ساخت این فیلم کمک کرد، گفتوگوهای میدانی با همرزمان شهید بود، ضمن اینکه مطالعات و اتفاقاتی که در آن برهه از زمان رخ داد، بخشی از ساخت فیلمنامه بوده است.
وی میافزاید: حضور میدانی در سرپل ذهاب، پادگان ابوذر و اتفاقات آنجا و همچنین گفتوگو با روستاییانی که در آن دوران از زمان و اینکه چرا آن کارها را در آنجا انجام داد، موجب شد تا فیلمنامه نوشته شود و به این شهید مجذوب شوم.
کارگردان اولین فیلم حوزه مقاومت به نام «اتاقک گلی» درباره انتخاب فیلم دومش به نام آسمان غرب میگوید: دلیل این نام به این خاطر بود که این موضوع در غرب کشور اتفاق افتاد و در آسمان، البته آسمان غرب نمونهای از تمام آسمان ایران است و معطوف به غرب کشور نیست، قطعاً در جنوب کشور هم همینطور بوده است، بههرحال ما قهرمانانی را داریم که به عنوان خلبان هستند و قهرمانی آنها در آسمان بوده است، حالا چه خلبان هواپیمای جنگی، بالگرد یا سایر که در روزهای جنگ مأموریتهای و پروازهای خاص و خطیر خودشان را داشتند.
عسگری با اشاره به استقبال مردم از اکران این فیلم روی پردههای سینما ادامه میدهد: یک اشتباهی در فیلمهای ما اتفاق افتاده است و آن این است که عنوانی روی فیلمی گذاشته میشود، مثلاً عنوان شیرودی یا قهرمان یک شخصیت کشوری یعنی زندگی آن، در صورتی که در این فیلم اینطور نیست، این فیلم رخدادی از روزهای نخست جنگ است که بر حسب اتفاق علیاکبر شیرودی قهرمان آن روزها بودند، بهخاطر همین برخی میآیند و میگویند که چرا معنویات شیرودی را نشان ندادید، در واقع اشتباه محض است که بخواهیم در ۱۰۰ دقیقه تمام آنچه را که شهید شیرودی بوده است، به نمایش درآوریم.
وی اضافه میکند: در این فیلم جنگندگی یا همان غیرت به وطن و جوهر انسانیت و اخلاق شهید شیرودی به نمایش در آمده است، شخصیتی که قهرمان ما در برههای از زمان بوده است و بزرگان از او به عنوان «مالک اشتر» زمانه اسم میبرند و آن بهخاطر سلحشوری و جنگندگی بوده است.
علاقه شهید شیرودی به حضرت امام راحلکارگردان آسمان غرب ادامه میدهد: نکته اول درباره روایت این فیلم بهخاطر سلحشوری، جنگندگی و قصه این سلحشوریها در آن دوره زمانه بوده است و نکته دیگر در مورد معنویات و خانواده شیرودی است که شما به عنوان یک فیلمنامهنویس به یک زاویهای نگاه میکنید و آن شخصیت و جوهره شیرودی محسوب میشود و آن ویژگی در جوان و نوجوان امروزی ملاک است و این قهرمان شجاع را دوست دارند و شما میخواهید آن را به جوان امروز نشان دهید، بنابراین باید به زبان روز به جوان امروز رساند.
وی تاکید میکند: هر چیزی باید زبان سینما باشد به عنوان مثال در این فیلم در یک جایی به امام و بنیانگذار جمهوری اسلامی شیرودی ایمان دارد و ابزار شیرودی و هر چیزی را که برجستگی شیرودی میبینید در بالگرد است؛ عکس امام را به آن میچسباند و به آن آهن بیخاصیت به لحاظ مفهومی جان میدهد و این همان زبان سینماست، که نوجوان و جوان سینما را دوست دارد.
عسگری با بیان اینکه با حضور در برخی از اکران فیلم در سینماها میبینیم که نوجوان و جوان با صوت و سرافرازی شیفته شیرودی میشوند و این نشانه خوب از نوع ارتباط جوان امروز با این قهرمانان است، میگوید: برخی فیلمها مثل موقعیت مهدی که خانواده فرمانده جنگ را مورد بررسی قرار میدهد و هدف آن مشخص است و هدف فیلم شیرودی مقاومت، ایستادگی شیرودی و همرزمانش در آن روزهای نخست جنگ است و این تفاوت بین ساخت فیلمهاست و مطمئناً در یک فیلم ۱۰۰ دقیقهای نمیتوان تمام وجوهات یک شخصیت مهم را مطرح کنید، شخصیتی که زمان خبر شهادتش به حضرت امام (ره) رسید، ایشان یک ربع به فکر رفتند و با اینکه درباره همه شهدا میگفتند خدا آنها را بیامرزد، اما درباره شهید شیرودی گفتند که او آمرزیده است، یا مقام معظم رهبری درباره این بزرگمرد فرمودند که شیرودی، اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم.
کد خبر 748225